Thursday, February 3, 2011

اعدام سکه رایج ایران من است


هنوز یک ماه از آغاز سال 2011 میلادی نگذشته است. از آغاز سالی که با میلاد پیامبر مهر و رحمت و شفقت، عیسی مسیح آغاز می­شود. اما آنچه در طول این یک ماه در ایران ما رخ داده، مسئله­ای خلاف اصول انسانی مهر و رحمت و شفقت است؛ در ایرانی که صاحب منشور حقوق بشر کوروش کبیر است. ایرانی با اکثریت شیعی که پیشوایش علی ابن ابی طالب همه انسانها را چون یکدیگر می داند و می گوید که انسانها چه همکیشان و چه همانندان، برادران تو اند. در ایرانی که در آغاز سال نوی میلادی باید شاهد همراهی و دوستی و جشن هموطنان مسلمان و مسیحی باشیم. چه هر دو میلاد یک رسول الهی را به فال نیک می­گیرند. در این ایران اما ماجرایی دیگر برپاست.
گرفتن جان یک انسان همیشه مذموم است؛به هر نامی که می­خواهد باشد. هیچ کس از ستاندن جان یک انسان خوشحال نمی­شود. وقتی می­گویم هیچ­کس، منظورم هیچ انسانی است. هیچ فردی که صاحب خصوصیات انسانی است.
در ایران ما اما اوضاع بر مداری دیگر است. در ایران ما اعدام تبدیل به واژه ای شده که هر روز می­شنویم. عادی شده واژه اعدام. اعدام شهلا جاهد تیتر یک روزنامه­ها می­شود. اعدام عامل جنایت سعادت آباد به عاملی برای شادی بدل می­گردد و صدا­و­سیما طی مصاحبه با مردم کوچه و بازار از مرگ یک فرد، هرچند با دستی به خون آلوده اظهار شادمانی می­کند. اعدام در ایران ما و تعدادش با تعداد آنتی بیوتیک های فردی که طی این روزها بیمار بوده برابری می کند. هر 8 ساعت یک اعدام. و هنوز البته تمام نشده. جعفر کاظمی، حاجی آقایی، مرادی، فلان متهم مواد مخدری، فلان متهم به قتل، فلان متهم به فلان بزه محکوم به اعدام­اند و زیر تیغ. کسی نمی­پرسد که چرا زندانی سیاسی را در ایران اعدام می­کنند. کسی ­نمی­گوید که متهم و مجرم، قاتل یا قاچاقچی از ابتدا چنین نبوده است. کسی نمی­پرسد که چرا این فرد به چنین سرنوشتی دچار شده ؟ برای کسی ظاهرا دلایل وقوع جرم مهم نیست. فقط اعدام چاره است. جماعتی جماعتی را می­کشند و جماعتی دیگر به جرم کشتن کشته می­شوند و این سیکل بسته الی الابد ادامه دارد. زندانی سیاسی به جرم مخالفت کشته می­شود و ظاهرا تعدادش هم دارد زیاد می­شود. در ایران ما یکبار مرداد و شهریور 67 تجربه شده است. ظاهرا دوستان بدشان نمی­آید یکبار دیگر شهریور 67­ای درست کنند. اما نه­! خدا نکند!
نگویید که قرآن می گوید وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ که توجیه نیست. میان قصاص با اعدام تفاوت است که خودتان هم می­دانید. قصاص محتواست و اعدام فرم. در ادامه آیه هم می­گوید که لعلکم تتقون. آیا اعدام موجب تقوا و خداترسی و با پرنسیبی جامعه ایران شده است؟ پس چرا هر چه می­کشید نشر جرم و جنایت در ایران بیشتر می­شود؟ آیا در ممالکی که اعدام را منسوخ کرده­اند و مجازاتهای جایگزین و رویکردی دلیل محور بر روی جرم دارند هم این میزان جنایت صورت می­گیرد؟ آیا آنجا هم نیاز هست که هر 8 ساعت کسی اعدام شود؟ عدم رویکرد علمی تان را به نام خدا و دینش نیاندازید. مگر نه اینکه بخشش هم در کتاب خدا هست؟
زندانی سیاسی را چرا می کشید؟ زمانی کسی در جنگ رو در رو کشته می شود. خب! تکلیف آن معلوم است. اما به جرم اندیشه مخالف و همکاری با سازمانی که شما با او بر سر آن می جنگید؟ مگر آن بنده خدا کسی را کشته که به دارش می­کشید؟ مگر نه اینکه ما شیعه همان علی هستیم که در حکمت 420 نهج البلاغه آمده که پاسخ فحش و لعن و آرزوی مرگ خارجی مسلک را بر سر منبر را تنها یا پاسخ زبانی می داند و یا گذشتن از عملش؟ اسلام دین رحمت و شفقت و شما بدل به دین خون و جنایتش کرده­اید. حقوق بشر را نادیده می­گیرید و به حکم اوفوا بالعقود عمل نمی­کنید. مگر نه این است که کنوانسیون جهانی حقوق بشر را امضا کرده­اید ؟ مگر نه این است که مسلمان وقتی عهد می­کند، عهد نمی­شکند و شکستن عهد کفاره دارد ؟ پس چرا عهد شکسته­اید؟
در ایران من اما اعدام سکه رایج روز است. مرگ واژه آشنایی است و به جای بلبلان، کلاغانند که بر سر بامها می­خوانند. نام یگانه قادر متعال که اطمینان بخش قلوب است به ابزاری برای ترساندن خلق الله بدل شده است و این بساط همچنان ادامه دارد. در ایران من هر 8 ساعت کسی اعدام می­شود. راستی! امروز کسی اعدام نشد؟ فردا چطور ؟ پس فردا چه می­شود؟ ایران من را چه می­شود؟

No comments:

Post a Comment