هر از چندگاهی که بخشی خبری از سایت یا روزنامه ای از هر جای جهان را می گشاییم، شاهد اخباری هستیم که مضمون آن برخوردهای خشن، شکنجه، زندان انفرادی یا مواردی از این دست است که روح هر انسانی را آزرده خاطر می کند. اخباری که می تواند هر انسان به واقع انسانی را به خود وادارد که چه می شود و چگونه است که این اعمال ضد حقوق بشری بر سر مردمان می آید.
در این میان فعالین حقوق بشری در نشر این اخبار و تحلیل آن نقش بسیار بسزایی دارند. نشر اخباری که هر کدام از آنها موجبات آگاه شدن توده های مردم، چه در داخل و چه در خارج از کشورها را فراهم می آورد.
در واقع این نشر اخبار و گزارشات و حتی کار مدام روی یکی از موارد و به اصطلاح «بولد» کردن آن به یکی از کارویژه های فعالین حقوق بشری تبدیل شده است، تا جایی که نهادهای مختلف حقوق بشری بر سر این موارد از یکدیگر سبقت می گیرند و در تلاش اند تا مالکیت خبر را به عنوان یک رسانه در اختیار بگیرند و دیگران خبر را از ایشان نقل قول کنند.
چندی است که مشغول خواندن روایتی هستم از زندگی نامه صلاح خلف [ابو ایاد]. مردی که دوایر ویژه امنیتی و جاسوسی اسرائیل و سیا معتقدند رهبر سازمان ((سپتامبر سیاه)) است. مردی که صلاح زواوی، سفیر فلسطین در ایران او را "رکن عمده انقلاب فلسطین و مرکز ثقل جنبش ـ الفتح ـ می داند."
ابو ایاد متولد فلسطین و شهر یافاست و خاطرات بسیاری از این شهر دارد. اما امری که به مسئله این نوع فعالیت حقوق بشری ها و این کار ویژه مربوط می شود، بخشی است که در مورد تاثیرات روانی حمله به دیریاسین توسط اعضای جنبش "مناهیم بگین" به نام سازمان ایرگون در نهم آوریل 1948 انجام شد. هجومی وحشیانه که در آن بیش از 250 مرد و زن و کودک بی سلاح، به خاک افتاده، سر بریده شده، یا زنده زنده دفن شده بودند. تعداد زیادی از اجساد در این شهر با اسلحه سرد مثله شده بودند و شکم حدود سی زن حامله را دریده بودند.
مسئله ای که ابو ایاد در مورد این حمله بیان می کند شاید بتواند امروز کارگشای فعالین حقوق بشر باشد. ابو ایاد در صفحات 39 و 40 این کتاب می گوید:
"اخبار این آدمکشی ها به سرعت مثل انفجار باروت در یافا پیچیده و همین طور در سایر مناطق کشور منتشر شد. این اخبار از طرف وسائل خبری صهیونیستی که در صدد به وحشت افکندن اعراب بودند و ـ باید اقرار نمود که از طرف فلسطینی های که تصور می کردند به این ترتیب توده های عرب را به حرکت می آوردند- حتی چند برابر نیز شد. به عنوان نمونه، قبل از فراخواندن و مجهز نمودن هموطنان خود به دفاع از آنچه برایشان از همه چیز عزیزتر است ـ یعنی شرافت همسر و دخترانشان- اخبار تجاوز مهاجمان صهیونیست به زنان دیریاسین را تشدید و تقویت می کردند. این استراتژی تبلیغاتی در اغلب موارد در جامعه ای که هنوز عمیقا سنتی مانده بود نتایج عکس به بار آورد و بدین گونه بود که در اطراف خود، این جمله را که «شرافت بر سرزمین مقدم است» و این معنی را که، قبل از هرچیز باید زنان خود را از دسترس تجاوز سربازان خلاص کنیم، بارها شنیدم."
آنچه در این بخش ابو ایاد تذکر می دهد این است که نشر اخبار جنایت ها و تجاوزات در منطقه و در جامعه سنتی فلسطین، نه تنها موجب تحریک افکار عمومی خود فلسطینی ها و ملل عرب نشد، بلکه با نتیجه عکس آن موجبات ترس و فراری شدن مردم فلسطین را از خاک آباء و اجدادی خویش فراهم آورد. در واقع حرکت خیرخواهانه آن بخش از فعالین فلسطینی اینجا به ضرر تمامیت منافع ملی فلسطین تمام شد و تخم ترس را با تحریک رویکردهای سنتی جامعه وقت فلسطین در میان ایشان کاشت.
این حس ترس نه تنها برای مردم عادی که برای مجاهدان جنبش مقاومت فلسطین نیز امری مبتلابه بود. ابو ایاد در صفحه 237 این کتاب و هنگام شرح مسئله مواجه مجاهدان با زندانهای اسراییل می گوید: "دیگر چه چیزی می تواند بیش از آزمون های دائمی جانکاه و شرایط سخت ترحم بر انگیز برای وادار نمودن به توبه کردن ـ بنا بر قول خود مسئولان اسراییلی- و شکنجه هایی که به آنان می دهند، برای انسانی دردمند، هولناک تر و یاس آور تر باشد. علاوه بر آن، چه چیزی از این ناامید کننده تر خصوصا برای مجاهدان جنبش مقاومت، که از پیش می دانند در صورت دستگیری چه بر سر آنها خواهد آمد!"
در واقع اینکه در زندان چه بر سر مجاهدان فلسطینی که مسلحانه به جنگ با اسراییل بر خاسته اند، می آید برای خود این مجاهدان مسئله ای است که ذهن ایشان را به خود مشغول می کند. وقتی مسئله شکنجه برای مبارز مسلح که جان بر کف به میدان آمده است اینچنین ایجاد درگیری ذهنی می کند، برای مردم عادی که می بینند فعالین قانونی و مبارزه مدنی چنین تاوان سنگینی (مانند نامه عبدالله مومنی یا خاطرات و شواهد دیگری که در طی این سالها و این سه دهه دهان به دهان و سینه به سینه می چرخد) دارد، دیگر مسئله ای در درجه بالاتر اهمیت است. آنهم در جامعه ای شبهه مدرن با مبنایی سنتی که خوی خاص محافظه کاری نیز در آن ریشه دارد.
امروز در ایران اخبار فراوانی در مورد مسائل و برخوردهای تند در زندانها در ایران منتشر می شود. اخباری که با فرض صحت همه آنها و با در نظر گرفتن تجربه این مبارز چندین دهه فلسطینی این سئوال را در ذهن به وجود می آورد که نکند آنچه فعالین حقوق بشری می کنند ـ یعنی نشر اخبار برخوردها و شکنجه ها و موارد نقض آشکار حقوق بشر در زندانها- نتیجه عکس داده و نتیجه اش ترس مردم ایران از مبارزه و خزیدن ایشان به تنهایی و فردیت خودشان بشود؟
البته نشر این اخبار خروجی دیگری نیز دارد که آن آگاهی بین المللی از این وقایع ضد انسانی است. آگاهی بین المللی که موجب روشن شدن اذهان ملل جهان نسبت به غلط کاری های حاکمان می شود. اما مسئله اینجاست که اولا از آنجا که هر تحولی که در ایران روی بدهد، لزوما باید نشات گرفته از نیروهای داخلی باشد و رویکرد ملی نسبت به مسائل ایران ایجاب می کند که تحول در ایران درون زا و نه با دخالت کس دیگری به نفع استقلال ایران است. ثانیا بخش اعظمی از مردم ایران هنوز پا در سنت دارند. جامعه ایران جامعه ای با اختلاط فرهنگی از سنت و مدرنیزم است. با توجه به قدرت دین به عنوان یکی از مهمترین مولفه های فرهنگی مذهب و سنت دیرپای ایرانی و عدم تکوین مدرنیزاسیون در ایران، بخش اعظمی از جامعه ایران کاملا سنتی عمل می کنند. حال این جامعه سنتی، زمانی که با مولفه های برخوردهای خشن که بخصوص مسائلی مانند عنف یا ناموس یا هرگونه تماس با مواردی که در شریعت اسلامی جزو نجاسات تلقی می شود را می شنود یا می خواند، واکنش طبیعی این متن توده ای سنتی، گریز از حضور در سیر مبارزه و نجات دادن شرافت به جای سرزمین باشد. نتیجه می تواند این باشد که خود را دریابد و قید جامعه و خواست های اجتماعی و ملی را بزند. نتیجه می تواند این باشد که فرزند خانواده خود را از هرگونه فعالیت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی که احیانا شائبه و بوی مخالفت یا برخورد با حاکمیت را بدهد، منع کند و در نتیجه بخش اعظمی از انرژی اجتماعی را پشت سد فرهنگ سنتی خود محبوس کند.
ترس یکی از عوامل اصلی انفعال است و نکته اینجاست که آیا آنچه نشر داده می شود، نتیجه ناخواسته اش ایجاد این عنصر منفعل کننده در میان توده ها باشد؟ توده هایی که می بایست بدنه اصلی عمل کننده برای نجات جامعه خویشتن باشند.
آنچه گفته شد تنها یک تشکیک از سوی یکی از کسانی است که همواره از فعالیت ها و فعالین حقوق بشری دفاع کرده و افتخار حضور در کنار ایشان در مقطع زمانی ای را دارد. شاید بهتر باشد که از سوی فعالین سابقه دار و اهل اندیشه حقوق بشری به سئوال یا شبهه یاد شده در بالا پاسخی در خور داده شود تا چنین بحثهایی به عمیق شدن فعالیت های حقوق بشری و روشن شدن راه منجر شود.
منبع:
فلسطینی آواره (خاطرات ابوایاد مسئول بخش اطلاعات و امنیت ساف)- اریک رولو- ترجمه حمید نوحی- انتشارات گام نو- چاپ اول پائیز 1381