Thursday, September 1, 2011

شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!

نمی دانم دیگران فهمیدند یا نه. اما اگر کسی عشق شما دو تن را بداند، می فهمد این واقعه بی حکمت نبوده است. می داند که شما دو تن را هیچ چیز نمی تواند از هم جدا کند. حتی رژیمی که سبعیتش بر همه عالمیان اثبات شده است. آری با شما دو تن هستم. با شما دوتن، ای خواهر ، ای برادر.

آری با شمایم. با تو هستم وحید. خبر بازداشتت را فهمیدن و دانستن اینکه در آستانه روز تولد مهدیه ات بازداشت شدی تا کمترین فاصله را در اوین در روز تولد او با او داشته باشی، عمقی معنایی می‌خواهد و فهمی عمیق که تاثیر عشق را بداند.

می دانی برادر! از آن روزی که حلقه اشک عشق را هم در چشم تو هم در چشم خواهرم مهدیه دیدم، فهمیدم که جدایی شما دو تن غیرممکنی است که حتی جلادترین حکومتها و جلادانه ترین حکم ها هم نمی تواند آن را عملی سازد. عشق شما دو تن را در چشمهایتان می توان دید. نبودم در آن شب دل انگیز در اوین که دیدار شما دو تن را پس از روزها زندان در بند ۲۰۹ در پشت در این بند مخوف شاهد باشم. اما وصفش را شنیده ام و شیرینی این وصف را تا زنده ام در دهانم مزه مزه خواهم کرد.

من این اشک شوق و عشق را بارها دیده ام. در آن روز، روز ۸ مارس در سال ۱۳۸۵ شمسی. روزی که وحید جان! من و تو توسط نیروی انتظامی در تجمع روز جهانی زن بازداشت شدیم. زمانی که از کلانتری بهارستان بیرون آمدیم، صورت خیس از اشک مهدیه گواه این عشق بود. اما تنها اشک نیست که می تواند گواه عشق باشد. در آن بعد از ظهر زیبا در فرودگاه مهرآباد، زمانی که شما دو تن قصد رفتن به ماه عسل را داشتید. دو زیباروی، عروس و دامادی اینچنین باشکوه که خنده و شور عشق در تمامی وجودشان فریاد می شد.

و باز می گویم. روزهای مهر و آبان و آذر ۱۳۸۸٫ روزهای جلسات متعدد با مهدیه عزیز برای آن حرکت جهت حمایت از دانشجویان زندانی. وقتی پشت تلفن از احوال هم باخبر می شدید نبودی که برق عشق را در چشمهای مهدیه ببینی. اما مهدیه خواهر عزیز من است و من شور عشق را در چشمان خواهر عزیزم می شناسم. خواهری که او بارها برایم خواهری کرد و زمان به من هنوز فرصت نداده است تا برایش برادری کنم.

مطمئن باشید که قصه عشق شما چون لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و دیگر داستانهای عاشقانه ادبیات غنی فارسی زبانزد خواهد شد. قصه عشق شما را در کتاب تاریخ ایران خواهند نوشت و خواهند گفت که بودند جوانانی که عاشقانه زیستند و عاشقانه برای آزادی و برابری مبارزه کردند.

دیده ام برخی دوستان نوشته اند که تنها جرم وحید عشق به مهدیه بود. این تقلیل مقام وحید لعلی پور است. وحید لعلی پور عاشق انسانیت و آزادی و برابری بود و این روح انسانی او بود که او را به مهدیه پیوند می داد. این نفخه انسانی این دو تن بود که هر بار میدیدیشان روحیه ات دو چندان می شد.

می دانم که وحید جان این آخرین دیدارت با مهدیه برایت سخت بود. درد و رنج روزها زندان را در چهره مهدیه دیدیم و خندیدیم تا روحیه خود را حفظ کرده باشیم. اما بدان که امروز هر دو راحت تر خواهید آرمید. چه درد دوری دیروز به شور نزدیکی امروز شما در دو بند از زندان اوین بدل شده است.

این روزها اوین شاهد شور عشقی است که از در و دیوار آن می بارد. عشق برادر به خواهر و خواهر به برادر. فرزاد و شبنم مددزاده و شور عشق همسری به همسرش. وحید لعلی پور و مهدیه گلرو. تولدت مبارک مهدیه عزیز. خوش به حالت وحید جان که در کنار همسر عزیزت هستی و درود بی کران خدا و خلق خدا بر شما که ترجمان عشق و مبارزه تو امانید.

شما دو تن ای خواهر و ای برادر! به هم رسیدن عاشقانه تان مبارک. دجالان عشق شما را تاب نمی آورند. اما این همه عشق بر تارک تاریخ تا ابدیت نقش خواهد بست. روزهای زندان تمام می شود. شب می رود و صبح آزادی و برابری در ایران تابیدن خواهد گرفت و نور عشق صورت شما دو عزیز را تابناک خواهد کرد. و اینگونه می شود که روسیاهی به مستبدین می ماند. آن روز را منتظریم.

منتشر شده در تارنمای خانه حقوق بشر ایران